مُحَلّی

مُحَلّی یعنی شیرین کننده؛ نامنتظر خوشی و فاعل زندگی خویش‌...

آخرین مطالب

گذشتن و رفتن پیوسته...؟

دوشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۱:۳۲ ق.ظ

تقریباً یک‌ماهه که به زندگی دانشجویی برگشتم. خوابگاه، برای من زنده‌ترین عنصر یک زندگی دانشجوییه. غربت، سازش‌پذیری و پیدا کردن جسارت کارهایی که قبلش انجام نمی‌دادم. در این یک‌ماه، من پذیرفتم که دیگه آدم دوسال قبل نیستم. دیگه نمی‌تونم با این شهر، با این تهران شلوغ و دودی، ارتباط بگیرم. نمی‌تونم شب‌هاش از کوچه‌هایی بگذرم که تمامش برای من استعاره است. اما فهمیدم از ارتباط‌های جدید استقبال می‌کنم. هنوز روحیه هم‌کاری رو دارم و می‌تونم کارهای مختلف‌تری رو به سرانجام برسونم. فهمیدم اینکه در جمع حرف نمی‌زنم یه شاخه از اضطراب اجتماعیه و تصوراتم همشون توهم‌اند. فهمیدم فرصت‌های آینده رو کسی نشمرده و من لازم نیست غصه دیر شدن چیزی رو داشته باشم. فهمیدم هنوز قوه «به درک» گفتنم خیلی خوب کار می‌کنه، هرچقدر هم که سخت و نشدنی باشه. فهمیدم که شاید هیچوقت نتونم فراموش کنم ولی می‌تونم به فراموش نشدنش کمک نکنم. آره، الکی مثلاً الان دارم به فراموش نشدن کمک نمی‌کنم =)) آخه چه روزیه آخه =))

خلاصه، تصمیم گرفتم حالا که ماه رمضون تموم شده، یک برنامه رو واقعاً اجرا کنم و این برنامه رو اون‌قدر ساده بچینم که نتونم اجرا نکنم اصلاً. دوست دارم مفهوم تدریج رو در تمام بخش‌های زندگی‌م بگسترانم از بس که جذابه این مفهوم. دیگه ضربتی برخورد نمی‌کنم با هیچی و سعی می‌کنم روز به روز آدم بشم :))

هدف‌های دنیوی ساده‌ای دارم به‌نظرم و ناامید نیستم. ولی راستش خسته چرا. خب من بخشی از روزم درگیر عدد و رقمه و وقتی می‌بینم با همین حجم کار در همین ۱۵ سال قبل می‌تونستم اتفاقات بهتری رو رقم بزنم، واقعاً سرم رو می‌کوبم توی دیوار! ولی خب. حالا که چی؟ تلاش بیشتری می‌خواد؟ خب بخواد. چیزی که کم نمی‌شه ازم؛ حالا چارتا موی سپید، سن بالا و حوصله کم و اعصاب خراب و زندگی شلخته و جوانی رفته که چیز خاصی نیست. ها. :)

+ راستی، اگه هنوز نمی‌دونید چدونک چیه، دیگه وقتشه بدونید چدونک چیه. با تشکر :دی

۰۱/۰۲/۱۹
محمدعلی ‌‌

نظرات  (۳)

تدریج! واقعا باید این مفهوم جای خودش رو تو زندگی پیدا کنه و بعد همه چیز به طور خوبی پر از آرامش و ثبات میشه. منم خیلی ضربتی برخورد می‌کنم همیشه اما یه چیزی که باعث شد معنی تدریج رو درک کنم، ورزش و کاهش وزن بود:)) کلا ورزش پر از درس زندگیه!

پاسخ:
آره. تدریج بی‌نظیره. اثرش توی جلو رفتن همه بخش‌های زندگی غیرقابل انکاره. و خب، به نظرم کلید خیلی از قفل‌هامونه :)) از جمله ورزش و کاهش وزن :))

اون جمله ی «فهمیدم من لازم نیست غصه دیر شدن چیزی رو بخورم»

رو 

چطوری فهمیدین؟:)

پاسخ:
حس می‌کنم چون نمی‌دونم فرصت‌های آینده چه شکلی‌ان و چیا هستن، اینکه فکر کنم چیزی دیر شده، صرفاً می‌تونه به‌خاطر محدودیت افق دیدم باشه. به عبارت دیگه، دیر شدن وقتی معنی میده که بدونم فرصت‌های آینده چه شکلی هستن. هرچند می‌دونم اینکه یه چیزایی رو یه وقتی می‌خوایم و نمی‌شه، واقعاً تلخه. ولی خب. با خودم میگم شاید فرصت‌های بهتری هم باشن که نیومدن هنوز.

آره موافقم که ابهام گاهی می‌تونه تسکین بده آدم رو.

منم توی موقعیت مشابه ای ام ولی هنوز به این قرارِ نسبی نرسیدم. تهران و دیگرانی که یکهو در معرضشون قرار گرفتم، خیلی زیاد آشفته ‌‌‌ام کردن.

شاید مشکل همین گستردگی افق دید باشه. فقط، نمی‌دونم آدم چطوری باید بخواد که چیزی بیشتر از اونچه که داره [یا می‌تونه] ببینه رو ببینه؟

پاسخ:
به نظرم با مرور گذشته. احتمالاً موقعیت‌هایی رو داشتیم که فکر می‌کردیم همه‌چیز تموم شده و دیگه فرصت جدیدی برای زندگی نداریم، ولی حالا به هرشکلی ورق برگشته. به نظرم مرور این‌ها و تعمیم‌شون به آینده‌ی احتمالی می‌تونه کمک کنه. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">