صحبتی در وقت اضافۀ قرن چاردهم!
بعد از پست قبلی، اتفاقات بهتری افتاد و باز هم تونستم به خودم امیدوار بشم. دوست دارم الان از ۱۴۰۰ بنویسم ولی چیز زیادی به ذهنم نمیاد. ۱۴۰۰ یک ترکیب عالی بود از امید و ترس و اضطراب. نیمه اول، امید غلبه داشت و نیمه دوم، اضطراب. البته که آخرهای ماه آخر کمی ورق برگشت و دوباره امید توی خونم پشتک و اینا میزنه. سختترین بخش امسال، تغییر موضوع امیدواریم بود. وابسته کردن امیدواریت به غیر، کار رو سخت و هزینهی بهرهوری رو بالا میبره. طوری شده بود که برای دوساعت کار خالص، باید چندین ساعت به خودم باج میدادم تا بتونم یکجوری امیدواریم رو زنده نگه دارم. خب اصلا بهصرفه نبود! :)) پس، یوهو! امیدواریم رو با سختی و مشقت سوییچ کردم روی خودم. مجبور بودم برای اینکار مزیتهای تنها-زیستی رو برای خودم پررنگ کنم، که کار سختی نبود :)) در نهایت امیدوارم که بتونم بازم این مسیر رو ادامه بدم. نظم و ترتیب ضروریترین عنصری هست که در ادامه بهش نیازمندم. من واقعاً دوست دارم بدونم راز کارمندهایی که ۸ ساعت یکسره پشت سیستم کار میکنن چیه؟ البته فکر کنم رازشون در اینه که کار نمیکنن :/ ولی در حال حاضر اگه بتونم ده ساعت پشت هم و یکسره کار کنم و درس بخونم، دیگه هیچی نمیخوام :)) تمرکز و نظم، و البتههه آزادی و رسیدن به سبکی که دوستش دارم، آرزوهای مهم منن در حال حاضر. و جالب اینکه دقیقاً روز آخر که امروز و البته دیشب باشه، اتفاقی افتاد که باعث شد شک کنم: من واقعاً خواستههام رو میخوام؟ و این واقعاً سوال سختیه و اصلاً جوابش ساده نیست. اما هرچی که هست، فعلاً به خودم امیدوارم و برای خودم زندگی و کار میکنم و دوست دارم این مسیر رو ادامه بدم؛ چرا که هیچ توفیقی در افسردگی نیست جداً.
سال نو مبارک باشه اهالی دوستداشتنی وبلاگنویس :)
چطورید؟ اوضاع خوبه؟ حال دلتون، احوالتون خوبه؟ چه میکنید با زندگی؟ :)
سلام محمدعلی :)
خوشحالم که امیدواری و آخرهای ۱۴۰۰ اتفاقات قشنگتری برات افتاده :)
برات آرزو میکنم که امسال پر باشه از حس و حال شادی موقع رضایت، پر از امید و فرداهای روشن :)