مُحَلّی

مُحَلّی یعنی شیرین کننده؛ نامنتظر خوشی و فاعل زندگی خویش‌...

آخرین مطالب

ماجرای هندوانه و سرنوشت بشریت

جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۴۵ ق.ظ

کم است وقت‌هایی که با کسی آشنا بشوم که در چشمم بنشیند. منظورم این است که کم پیش می‌آید کسی را بشناسم که بتوانم بگویم ها، این همان چیزی را دارد که من جان می‌دهم که لحظه‌هایش را بیش‌تر و بیش‌تر درک کنم. البته حالا که نگاه می‌کنم، می‌بینم سه نفر در سه سال، تعداد کمی نیست. البته یکی‌شان که می‌لنگد و اگر فرضیه‌ام درست باشد، حذف می‌شود. اما هر سه‌تای این‌ها، نقطه مشترکی دارند. ویژگی‌های مشترکی که (احتمالا) از ریشه مشترکی منشعب می‌‌شوند. نمی‌دانم اسم آن را می‌توان در یک کلمه خلاصه کرد یا نه. ترجیح می‌دهم که این کار را نکنم. یعنی در واقع، چندماهی می‌شود که ترجیح می‌دهم احساس را به کلمه تبدیل نکنم. بگذریم. من ابتدای دهه سوم زندگی، هنوز نمی‌دانم که دقیقا به چه می‌تازم و به چه می‌نازم. :| دقیق‌ترش این‌طور است که انگار هنوز سر یک دوراهی سراب‌گونه، حیرانم. از همان اول‌های دبیرستان، این حیرت لعنتی چنگ زد و من «فقط» تماشایش کردم. البته مواردی بود که می‌توانست در همان لحظه، تماشا را توجیه کند. اما حالا نه. حالا وقتی سرتق‌های دبیرستانی را می‌بینم که مثل قدیم من به عناوین مسخره‌ای، دست به انتخاب‌های مسخره‌تری می‌زنند، خوب می‌دانم که جهنم، همان انتخاب است، نه حتی نتیجه‌ی آن. خوب می‌دانم که رکود، نهایتاً رخ می‌دهد. اما دیگر کار از کار گذشته است و امکان ایست ندارند و عبور از این پل صراط کذایی دبیرستان و کنکور همانا و پرت شدن وسط چراهای بی‌امان هم همانا. مرداد ۹۷، وقتی بین تردیدهایی که هنوز به نیش زنبور می‌مانستند و بعدها نیش مار و عقرب بودنشان رؤیت شد، تصمیم گرفتم که صبر نکنم و مسیر را یک‌سره کنم، یک ایده‌ای داشتم که مَثَلَش همان بلند کردن چند هندوانه با یک دست بود. کم‌کم، این چندهندوانه، تبدیل شد به تمام هندوانه‌های عالم! شهریور ۹۸، این هندوانه‌ها پرت می‌شدند و گرومپی می‌شکستند و می‌شکستندم. پاییز به رفع‌ورجوع فجایع باقیمانده از شبه‌افسردگی شهریور، تمام شد. زمستان آمدم و گفتم که حالا بیایم و این هندوانه‌های عالم را اولویت‌بندی و تقسیم‌بندی کنم؛ شاید علاجی شد! هرچه می‌چیدم و می‌چاندم (؟!) محال‌تر از محال می‌شد. کرونا، فرصت تجربه‌ی اندکی داد و من فهمیدم که دیگر تمام هندوانه‌های عالم را نمی‌خواهم! - چه نتیجه‌ی خنده‌داری - این‌جا، به جای آن‌که ببینم چه مرگم است و چه می‌خواهم - که بخاطر میانترم‌ها و پایانترم‌ها نمی‌توانستم پیگیر شوم - تقریبا نزدیک بود وارد فاز سنگینی از رکود بشوم که تابستان و پاییز و سال دوم کارشناسی را هم می‌توانست بر باد بدهد. بعد از پایانترم‌ها، فرصت خوبی بود که بخواهم ببینم که حالا واقعا چه باید انجام بدهم! هرچه کردم - واقعا هرچه کردم - نتوانستم به یک هندوانه رضایت بدهم. حتی تلاش‌هایم برای تک به تک برداشتن هر هندوانه هم ثمری نداد. چرا که زمانش می‌گذشت و می‌دانستم که می‌گذرد و این هندوانه‌ها آخرش بشکنند بهتر است تا که بگندند! شیشه‌ی عمر است دیگر. 

چهار موضوع اصلی و دو موضوع فرعی (شش هندوانه با تقسیم نامتناسب سهم در هر واحد زمان :| )، نتیجه‌ی آخرین نتیجه‌گیری‌های این چندماه است. 

+ پست کمی گنگ است و کاملا پراکنده. کمی سهوی است و کمی هم شیطنت‌های عمدی. 

۹۹/۰۵/۰۳
محمدعلی ‌‌

نظرات  (۷)

۰۳ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۰۶ مترسک ‌‌‌‌‌

الان ما هم کامنت گنگ و پراکنده بذاریم راضی‌ای یا ما باید واضح بنویسیم؟ 😅

پاسخ:
کاملا راضی‌ام :دی
۰۳ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۳۶ فاطمه ‌‌‌‌

بخش قابل توجهی از دوران کرونا برای من هم با کلنجا رفتن با هندونه‌هام گذشت و داره می‌گذره! خوبه که باز شما به یه نتیجه‌ای رسیدین :)

پاسخ:
امیدوارم این دیگه آخرین نتیجه‌گیریم باشه :))
و همینطور امیدوارم شما هم به نتیجه‌های خوبی برسین.

سلام

منم تقریبا همین مشکل رو دارم با هندوانه‌ها. خواستم اول دست‌هامو زیادتر کنم ولی دیدم تنبل‌تر از این حرف‌هام. وضعیت الانم هم نشسته بین هندوانه‌های یک وانت آبیه، هنوز انتخاب نکردم کدوم‌ها، هرچند یکیش مشخصه ولی اقدامی در راستاش نکردم متاسفانه‌.

منظورم از هندوانه اهدافیه که توی زندگیم می‌خوام بهشون برسم :)) 

پاسخ:
سلام :)
این زیاد کردن دست‌ها هم ایده خیلی خوبیه. فکر کنم آخرش باید همین کار رو بکنیم و با تنبلی شیرین‌مون خداحافظی کنیم :))


متوجهم :))

برداشتن ساده‌ست، چندتا برداشتن ساده‌ست. سخت، عمل نکردن، کاری نکردن، برنداشتنه.

پاسخ:
هوم. شاید.
۰۳ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۰۲ פـریـر بانو

ای بابا! دلم هندونه خواست! :| 

پاسخ:
ای بابا. کاش می‌شد هندونه رو داد دست ابرها که همراه بارون و هوای خنک برات بیارنش...

کور شدم پست رو خوندم -__- یکم ریز نیست :دی یا من زیادی به صفحه لپ تاپ نگاه کردم :))

و طبق معمول مبهم 

پاسخ:
حقیقتش من دسترسی به لپ‌تاپ و ویندوز ندارم و نمی‌دونم قالب و فونتش مشکلی داره یا نه :)) ولی پیشنهادم اینه که کنترل رو بگیرین و روی + بزنین تا صفحه‌ی مرورگرتون زوم بشه. بازم شرمنده بابت قالب و فونت و سایز و اینا :)

:))

این تو ذهنم بود که با کنترل بزرگ کنم صفحه رو اما نمیدونم چه مقاومتی در من بود که این کارو نکردم و همون ریز خوندم :))

پاسخ:
:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">