از پس هزار فرار
وقتی اونقدر ناراحت و عصبانی هستی، که به ترک دیوار هم میخندی. وقتی که از خودت متنفری و برای فراموشی، غرق خندیدن میشی. وقتی دیگه از خندیدن هم، بدت میاد...
+ من همین بلا رو سر خوردنیها و نوشیدنیها و راهرفتنیها و گپ زدنها و موسیقیها آوردم و الان، هیچ بادهای ندارم که خودم رو از خودم دور کنه. اینجاست که درگیری شروع میشه. و اینجاست که یا میمیری، یا قویتر میشی؛ از پس هزار فرار.
سلام آقای عصبانی و ناراحت،
فردا سر پیچ دوم ماشین حساب یادت نره
+ باده دیگه برای چی. بانو حمیرا میگه نری دنبال مستی خودت دُرد و شرابی :|