مُحَلّی

مُحَلّی یعنی شیرین کننده؛ نامنتظر خوشی و فاعل زندگی خویش‌...

آخرین مطالب

شام‌گاه ‌‌‌و گاهِ شام

يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۰۱ ب.ظ

اتاق رو تحویل گرفتم و هنوز وسایلم رو مرتب نکردم، چون فضایی برای مرتب‌کردن وسایل، وجود خارجی نداره :|

شام ندارم. نه امشب و نه فردا شب. و احتمالا می‌دونین که چقدر آشپزیم خوبه؟ بله، به همین علت، کیک و آبمیوه گرفتم و الان گرسنه‌م هست، ولی دلم نمیاد بخورمشون. چون تنها اندوخته‌ی غذاییم هست فعلا! منتظرم به مراحل سخت‌تر گشنگی وارد بشم و بعد ببلعمش! 

اگه زنده موندم، میام و پشت‌پرده‌ی پسرای اتوکشیده و خوشگل دانشگاه‌های مملکت رو بهتون نشون میدم تا کمتر (!) گول بخورین. فکر کردین همه مثل من هستن که ظاهر و باطنشون یکی باشه؟ :دی 

+ آیا چیزی هست توی خوابگاه که ازش راضی باشم؟ راستش رو بگم؟ فعلا هیچ نکته مثبتی پیدا نکردم :))))) (میخواستم بگم اینترنتش خوبه، که همین الان هنگ کرد :/ خلاصه اینکه تعریفشو نمیکنم که چشم نخوره؛ ولی فیلم خوبی میشناسید معرفی کنین؛ حجمم هدر نره :)) )

۹۸/۰۹/۰۳
محمدعلی ‌‌

نظرات  (۱۵)

الان اون پسرای خوشگل و اتو کشیده دانشگا لابد شمایی =/ 

 

پاسخ:
نه؛ اتفاقا من نه خوشگلم و نه اتوکشیده. هرکی هم من رو دیده، میتونه اینو تایید کنه :))) منظورم یه چیز دیگه بود :/
۰۳ آذر ۹۸ ، ۱۹:۰۸ اسمارتیز :)

واقعا عملا هیچ فضایی تو خوابگاه وجود نداره :))))

واقعا تو خوابگاه‌های پسرانه چی میگذره؟ والا یه دفعه یکی از همکلاسی‌های ما اومد یه عکس از یه تیکه از اتاقشون رو گذاشت تو گروه و گفت این تمیزترین نقطه‌ی اتاقمونه... ما که هنگ کردیم واقعا دی: اونقدر کثیف و به هم ریخته بود که آدم دلش نمیخواست عکسشو نگاه کنه حتی... البته بعدش یکی از پسرای دیگه طی یک اقدام اعتراض آمیز عکس اتاق خودشونو فرستاد که به مراتب بهتر بود :)

 

+ کم‌کم میتونید برید و جاهای بهترو کشف کنید. مثلا من هنوز از کشف پشت بوم و راه پله‌های منتهی به پشت بوم خرسندم و البته هیچ جای بهتر دیگه و هیچ نکته‌ی مثبت دیگه‌ای هنوز پیدا نکردم :|

پاسخ:
واقعا! ولی همین الان دیدم کلید اون یکی کمد رو آوردن و کاملا خالی هست. الان تصرفش می‌کنم :))))
ببین، وضع شدیداً بده! من فکر می‌کردم که بی‌نظمم! اما توی بی‌نظمی من، یه نظم و زیبایی خاصی موج می‌زد انگار! اینا از بی‌نظمی گذشتن واقعا. من که خودم نظم‌مند نیستم، وقتی اتاق رو تحویل گرفتم و وسایلم رو آوردم، پنج دقیقه توش قدم زدم تا خودمو آروم کنم که مجبور بودم و کاریش نمیشد کرد! و بعدش به سمت دانشگاه فرار کردم :| :)))))
اتاق ما نسبت به خوابگاهی که من از یه دانشگاه دیگه از نزدیک دیدم، تقریبا بهشته! کف پارکت هست و اگه تمیز باشه خیلی دلبره. تخت‌ها کم‌صدا. کمدا نو هستن و زنگ‌زدگی ندارن. درب اتاق، خیلی خوشگل و شکیله. یه بالکن/تراس خیلی مشتی داریم. ولی وقتی آدمیزاد خودش لیاقت نداشته باشه، می‌تونه توی بهترین موقعیت هم گند بزنه! من واقعا نمی‌فهمم اتاق رو چرا به این روز انداختن.

+ :)) پشت‌بوم رو فردا میرم کشف کنم و میپرسم. ولی ارتفاع ساختمون کلا زیاد نیست. فکر کنم دوطبقه هستش کلا. ارتفاعش زیاد بود، خیلی خوب می‌شد پشت‌بومش :))

موفق باشی

فک کنم اوایل خابگاهی شدنتوته 

استفاده کنین بد نمیگذره 

پاسخ:
:)
۰۳ آذر ۹۸ ، ۱۹:۲۹ اسمارتیز :)

اوه پس واقعا اتاقاتون بهشته :) به نظرم شما که بالکن دارین دیگه پشت بوم براتون جذابیتی نخواهد داشت دی: چون اکثر جذابیت پشت بوم واسه من، بهره‌مندی از هوای آزاد و فرار از هوای خفه‌ی خوابگاهه. خوابگاه ما هم سه طبقه بیشتر نیست و تازه پشت بوم هم دورش کاملا پوشیده شده برای جلوگیری از خودکشی دانشجوها دی:

 

تازه ما ۸ نفره و کاملیم... هیچ جای خالی‌ای نداریم و هرجایی رو هم که میشده وسیله گذاشتیم... از رو یخچال و زیر تخت بگیر تا بالای کمدا و همه جا خلاصه :) 

به نظرم خوابگاهتون واقعا بهشته دی: لذت ببرید :)

پاسخ:
بهشت بودنش، دست هم‌اتاقی‌هاست! فعلا که نیست :)))) ولی از اصل اتاق راضی‌ام! هرچند ظرفیتش چهارنفر نیست و دو سه نفره. - فعلا دونفریم. تا بعداً دونفر دیگه اضافه بشن -
اتفاقا بالکنش از اون مدل‌هایی هست که من دوست دارم :)) اگه بشه فردا یه عکس میگیرم و میذارم ازش.

هشت نفره خیلی دیگه بده. می‌فهمم -_- شلوغ‌ترین اتاقای دانشگاه من شیش‌نفره و هفت‌نفره هست. عکسشو دیدم. فقط یخچالشون مدلش بهتره. مساحتش هم خیلی بیش‌تر نبود. خلاصه اینکه، اگه بقیه بذارن، دوران خوابگاهی خوبی می‌شه داشت توی این اتاق :دی
+ خوابگاه دخترامون یادم نیست چندنفره بود.
۰۳ آذر ۹۸ ، ۱۹:۴۵ مائده ‌‌‌‌‌‌‌

وای من واقعا خندیدم با این پست :دی

پاسخ:
:))
۰۳ آذر ۹۸ ، ۲۰:۰۰ פـریـر بانو

حالا تازه اولشه! میاد اون روزی که بگی خودم کردم که لعنت بر خودم باد! :)))))

 

(ستاد تضعیف روحیهٔ خوابگاهیان!)

 

نقاط مثبت؟ بستگی به خوابگاه داره دیگه. من الان با خوابگاه راحتم چون در و دیوارش رو خوشگل کردم و با هم‌اتاقیم کنار اومدم. در کنارش از حیاط و دار و درخت و فضاش و چمن‌هاش لذت می‌برم. باشگاه می‌رم. آرایشگاه داره و لباس‌فروشی و... . خوبه درکل! اگه تو این ساختمونه گاز و سینک هم به قدر کافی داشتیم عالی می‌شد! :)) 

پاسخ:
من نکردم آخه :| 


اوهوم! هم‌اتاقی خیلی عنصر مهمیه! :))
۰۳ آذر ۹۸ ، ۲۰:۱۴ פـریـر بانو

چرا دیگه! تو که قرار نبود خوابگاهی بشی، خودت اصرار کردی. :)))

 

آره. البته اولش یکم وحشتناکه. بعد به‌هم عادت می‌کنین و فضا تلطیف می‌شه. :دی

پاسخ:
قرار بود خوابگاهی بشم اتفاقا. :)) موضوع پیچیده‌ست. نمیشه عمومی کالبدشکافیش کرد :))

شاید! :دی
۰۳ آذر ۹۸ ، ۲۲:۱۲ احمدرضا ‌‌

از توصیفات که به نظر میاد خوابگاه از نظر امکانات یه سر و گردن بالاتر باشه نسبت به خوابگاه های دیگه. ولی انصافا همخوابگاهیت چقدر فاجعه هست که امکانات خوابگاه در برابرش به چشم نمیاد :)))

دربارش بنویس :))))))))

پاسخ:
خداروشکر همخوابگاهی من نبود! نفر قبلی بود و تشریفشو برد. ولی آثارش هست هنوز :دی
۰۴ آذر ۹۸ ، ۰۴:۴۷ احمدرضا ‌‌

خب مشکل حل شده (حداقل فعلا). به جنبه های مثبت قضیه نگاه کن الان میتونست بغل گوشت خرناس بکشه :)))

پاسخ:
اتفاقا این یکی خرناس‌کشِ حرفه‌ای هست و الان بالای سرم دارم خر و پف می‌کنه :| [ساعت ۷:۱۴]
۰۴ آذر ۹۸ ، ۰۷:۴۰ دُردانه ⠀

یه کنسروی چیزی می‌گرفتی آخه کیک و آبمیوه هم شد شام؟ آدم برای صبونه هم با کیک سیر نمیشه چه رسد ناهار و شام. نونم بگیر امروز برگشتنی. نون تو خوابگاه یک عنصر حیاتیه. عجیبه که چرا اونجا کسی نیست غذاشو باهات نصف کنه؟ یا ما زیادی فکر هم بودیم؟

پاسخ:
من درخواست غذا نمیدم آخه :|
الان صبح شده و من از شدت ضعف، راه دانشگاه رو فراموش کردم. حوصله ندارم لباس بپوشم و برم. میخوام برم روی مود خواب زمستانی :دی

۰۴ آذر ۹۸ ، ۰۹:۰۰ آقاگل ‌‌

خوابگاه خوب بودن یا نبودنش خیلی مرتبط با خودته. اینکه تصمیم داشته باشی توش راحت بگذرونی یا سخت. البته که هفته‌های اول سخت می‌گذره. ولی اگر خودت رو تطبیق بدی و البته اتاق رو هم طوری تغییر بدی که قابل زیست باشه، اون موقع دیگه خیلی هم بد نیست. یه جاهایی هم خوبه. این طوریه که الان از شش هفت سال خوابگاهی بودن، بیشتر از خاطره‌های تلخش خاطره‌های خوب دارم. و هروقت اسم خوابگاه میاد یاد اون‌ها می‌افتم.

.

آقا. :)))

دربارۀ پسرهای جینگول پینگول دانشگاه، یاد چندتا شخصیت خاص افتادم و کلی خاطره زنده شد. سربسته بگم، طرف وسط اتاقشون بوی گوجه گندیده می‌اومد، صدتا ظرف یکبار مصرف ریخته بود دور تختش، لباس‌های کثیفش رو می‌ریخت زیر تخت و خودش با لباس زیر می‌افتاد روی تخت، نیم ساعت با نافش بازی می‌کرد و از توش چرک در می‌آورد. بعد صبح که می‌شد ریش‌هاش رو تیغ میزد و موها رو تافت. 

پاسخ:
اوهوم. قبول دارم. امیدوارم بتونم اوضاع رو درست کنم. 
چه خوب که خاطرات خوبش یادتون میاد :))


:))))))))))))) دقیقاً منظورم همینا بودن. اینی هم که گفتین، سلطانشونه :دی

دلم سوخت خب :)) میخوای آدرس بده غذا بفرستم برات :دی

فیلم تو چه ژانری دوست داری؟ 

پاسخ:
نه دیگه فایده نداره :دی
فرقی نداره. رمانتیک و اینا نباشه کافیه :دی

من سریال خانه پوشالی House of cards رو خیلی دوست داشتم

فیلم مسیر سبز و زندگی عجیب بنجامن باتن و ژنوم رو خیلی دوست دارم

پاسخ:
بنجامین باتن رو دیدم قبلا. :))
مرسی بابت بقیه‌شون :)) می‌نویسمشون توی لیست.
۰۴ آذر ۹۸ ، ۲۳:۴۸ لولی‌وش مغموم💔

سریال چرنوبیل هم جدیده و هم قشنگه؛ اگه دوست داشتید... :)

پاسخ:
دیدمش تابستون؛ بعد کنکور :))
۰۵ آذر ۹۸ ، ۰۱:۲۵ لولی‌وش مغموم💔

من تابستون کتابش رو خوندم. :))

همیشه اول کتاب رو میخونم بعد فیلمش رو میبینم. خودم قشنگ تر تجسم میکنم. :دی

پاسخ:
عه، نمی‌دونستم کتاب داره :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">