دری وری
۱- (حذف شد.)
۲- من یک رویای فرضی دارم که شامل یک مسابقه همگانی برای دانشآموزان است. در این مسابقه، باید یک مسافت مشخصی دویده شود. البته شباهتی به مسابقات دوی دانشآموزی فیلمهای تلویزیونی ندارد. خیلی کژوالتر و راحتتر است. اینطوری است که بدون هیچ دنگ و فنگی میتوانید در آن شرکت کنید و مراسم خاصی هم ندارد و مسیر آن هم یک قسمتی از شهر و با زمین آسفالت و چالههای هموارنشده است.
من در هیچ آیتم ورزشی خوب نیستم. هیچ مهارت یا توانایی بدنی خاصی ندارم. همیشه هم در این مسابقه رتبههای نهچندان خوبی کسب میکنم. حسهایی مثل گرفتگی نفس، جا ماندن، نرسیدن و ناتوانی جزو حسهای فرضی خواب هستند. این رویای صادقه هرچندسال و در بحبوحه اتفاقات مهم تکرار میشود.
۳- قبلترها در اینستاگرام هر پستی را لایک نمیکردم و خیلی سختگیر بودم. امروز اما پستهای بیشتری را لایک میکنم. نگاهم عوض شده. درست که من خوشبخت نشدم، موفق نشدم و ایدههای اینستاگرامیام را هم نتوانستم پیگیری کنم اما دلم میخواهد بقیه در حد یک لایک خوشبختتر باشند.
۴- مدتی است عکس پروفایل اینستایم را برداشتهام. نه چون عکس بهتری نداشتم – که راستش نداشتم – بلکه چون دلم میخواهد محو شوم. کاش میشد در تلگرام هم این کار را میکردم. کاش میشد از جاهای بیشتری و حتی از واقعیت محو میشدم.
۵- هر بار که میخواهم پستی را بفرستم دایرکت کسی و روی دکمه شیر میزنم، ۲۰-۳۰ ثانیه وقتم تلف میشود. if you know, you know. بعضی وقتها هم نمیخواهم پستی را بفرستم دایرکت کسی، اما باز هم دکمه شیر را میزنم. باز هم if you know...
۶- کار جدیدم به من نزدیکتر میشود اما من از نزدیکی بیشتر میترسم. از همآغوشی با آن فرار میکنم. امروز و فردا میکنم. اما آخرش باید تن بدهم به این تجربه که میانگینِ دیگران میگوید منجر است به شکست.
۷- همیشه دلم میخواست دکمه خاموشی میداشتم و هر وقت که میخواستم آن را میزدم و خاموش میشدم. درست مثل گوشی یا لپتاپ که میتوانی خاموشاش کنی. ملاتونین خوراکی برای من همین اثر را دارد. دیگر هر وقت که دلم بخواهد میتوانم خودم را خاموش کنم و بدون فرصتی برای فکروخیال، به خواب بروم. البته، فکروخیال گاهی انتقام بیتوجهیهایم را در خوابهایم از من میگیرد. بههرحال دستش باز است دیگر. از راه دیگر میآید.