اقلیت با چماق اضافه
جیمی تحت هیچ عنوانی دیگه خواستنی نیست. نتیجه این دو هفته چنان زیبا بود که آدم حظ میبره از مرورش. اضطراب و تنش زیادی بهم تحمیل شد. چون خاصیت قهر نشنیدنه و نشنیدن وقتی در کنار احتمال رادیکالیزهتر شدن قرار میگیره، خطرناک میشه. این دو هفته بیشتر از اینکه شبیه انتخابات باشه، شبیه رفراندوم بود. جیمیدوستهایی که تا قطره آخر مشارکت داشتن و تمامشون فقط ۲۲ درصد مردم بودن. ۲۲ درصدی که چماق برداشتن و سر هر چهارراه بر سر ما فرود میارن.
این دوهفته از حجم عقلانیتی که اکثر دوستانم به خرج دادن بارها اشکی شدم. کسانی که بازداشت سیاسی رو تجربه کرده بودن، سرکوب شده بودن، تحقیر شده بودن اما با همه اینها حاضر نشدن در لحظه آخر حتی به اسم و رسم، کار رو به دست یک نخاله بسپارن.
چیزی که بسیار عجیب بود، این بود که چند نفری حتی با سواد دانشگاهی و مشاهده شرایط اجتماعی و حتی در یک مورد شناخت پایداریچیها، باز هم سمت نخاله ایستادن. ذوب در ارزشها و آرمانهای متوهمانه از یک طرف و از طرف دیگه نداشتن سواد مالی و اقتصادی رو مقصر ماجرا میدونم.
به عنوان کسی که سر زندگیاش با کسی شوخی نداره، بدون تعارف با هر کسی که به هر ترتیبی و استدلالی سمت نخاله وایستاد مرز کشیدم. اما تلاشم رو میکنم تا با نوشتن بیشتر درباره دو طرف مقصر این موضوع، نقش خودم رو بازی کنم.