مُحَلّی

مُحَلّی یعنی شیرین کننده؛ نامنتظر خوشی و فاعل زندگی خویش‌...

آخرین مطالب

آخر این قصه هم قشنگ نیست. می‌دونم.

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۹:۲۱ ب.ظ

نمی‌دونم امروز چندمین امتحانی بود که هیچی ننوشتم. اولیش رو ولی یادم نمیره. کمو رو پارسال هیچی ننوشتم. سفیدِ خالی تحویل دادم. بعد کمو همه‌چی آسون‌تر شد. ننوشتن شد مثل نوشتن. انگار که دیدن کلمات ردیف‌شده روی ورقه و ننوشتن هیچی خیلی عادی باشه. ۲ ساعت زل زدم به ورقه امروز. استاده چندباری اومد بالا سرم و گفت چرا نمی‌نویسی؟ چون هیچی نمی‌دونم. از این درس هیچی نمی‌فهمم. دیگه نگفتم که فقط این درس نیست. از قبلی‌ها هم هیچی نفهمیدم. از بعدی‌ها هم نگذرونده می‌دونم که هیچی نمی‌فهمم. خسته‌تر از اونم که بخوام چیزی بفهمم اصلاً. حس رقابت هم که ندارم. همه‌چیزم خلاصه می‌شه توی گذروندن. فقط بگذره. هرچی دیرتر هم که بهتر! ولی باز هم هرچقدر براش آماده باشم، هرچقدر با خودم بگم من که می‌دونستم اینطوری می‌شه، باز برام عادی نیست. همیشه بار دلگیری‌اش بیشتر از چیزیه که توقعش رو داشته باشم از قبل. بعضی‌وقت‌ها اینجوریه دیگه. هرچقدر هم برای یه موضوعی آماده باشی و هرچقدر هم بگی که من منتظرشم، وقتی برسه حساب‌وکتاب‌هات می‌ریزه به‌هم. می‌دونستی به‌هم می‌ریزی ولی باز بیشترتر به‌هم می‌ریزی. کمو رو که خالی دادم به خودم حق دادم که هیچی ننویسم. که دیگه هیچی ندونم. که دیگه هیچی برام مهم نباشه. امروز که طیف رو هم خالی تحویل دادم، حس خاصی نداشتم باز. این رو دوست ندارم که هنوز بعد یکسال هیچی برام مهم نیست. زوری که نمی‌شه. هنوز برام مهم نیست. دروغ بگم به خودم که برام مهمه؟ خب نیست. واقعاً نیست.  

۰۲/۰۲/۲۴
محمدعلی ‌‌

نظرات  (۲)

امیدوارم برخلاف تیتر آخر این قصه خوب بشه و حس رقابت و انگیزه توی وجودت بیدار بشه و نه فقط درس و دانشگاه که حسابی توی زندگی موفق باشی

پاسخ:
ممنونم ممنونم. :)

یادم افتاد به اولین امتحان ارشد برقم که سفید دادم. بعد از پایان نامه لیسانس که تحویلش نداده بودم، عملا میشد دومین بار تو زندگیم.

بعدش همون تو راه پله های دانشکده زنگ زدم به دخترخاله م، با خنده هایی که از زور ناراحتی بود گفتم برای اولین بار برگه مو سفید دادم هار هار هار. یه سنگینی خاصی میاد تو دلم وقتی یاد اون لحظات میفتم.

ولی راستش الان خوشحالم:) برای همه اون سفید دادنا، تحویل ندادنا، انصراف دادنا.

تو رشته جدیدمم چیز خاصی نشدما😅 ولی خوشحال ترم باهاش، همین برام کافیه:)

پاسخ:
وای آره. اون حس سنگین رو درک می‌کنم و منم هربار یاد این امتحان‌هام می‌افتم - که تعدادشون از دستم دررفته - دلم می‌گیره.

:)) حالا باز به پیدا کردن مسیر برسه خوبه. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">