مُحَلّی

مُحَلّی یعنی شیرین کننده؛ نامنتظر خوشی و فاعل زندگی خویش‌...

آخرین مطالب

برای وبلاگ

چهارشنبه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۴۸ ب.ظ

من از خیلی وقت پیش یک عکسی گرفته بودم که روز وبلاگ‌نویسی بذارم اینستا. البته نه همینجوری. می‌خواستم بلاگرها رو بذارم توی کلوز و این عکس رو رونمایی کنم! :)) 

ولی حالا و توی این شش ماه خیلی چیزها عوض شده و من هم دیگه حوصله چندانی برای این‌کار ندارم. اما دوست دارم درباره امروز بنویسم. درباره وبلاگ بنویسم. درباره این هفت‌سال مستمری که به این صفحه و به بلاگ سر زدم. 

خلاصه همه حرف‌ها اینه که اگه وبلاگ نبود، من خیلی با چیزی که هستم فرق می‌کردم. نمی‌گم بهتر یا بدتر بودم ولی قطعاً اینی نبودم که باید. من خیلی از خوبی‌های ورژن فعلی‌م رو مدیون وبلاگ و آدم‌هاشم. اینجا کلمه‌بازی کردم، دوست پیدا کردم، یارکشی کردم، بزرگ شدم، آداب و معاشرت یاد گرفتم، هدیه دادم و هدیه گرفتم، محبت کردم و محبت دیدم، من اینجا به خودم امیدوار شدم. وبلاگ تسهیلگر زندگی واقعی من بود. بدون وبلاگ همه‌چیز خیلی سخت‌تر می‌گذشت. اگه وبلاگ نبود، احتمالاً تا همین الان هم یک دوست صمیمیِ دلخواه پیدا نمی‌کردم. هنوز توی جمع‌ها وارد نمی‌شدم. بلد نبودم درخواستی بفرستم. خیلی دیرتر شغل پیدا می‌کردم. نوشتنم خیلی ضعیف‌تر می‌بود. کتاب‌های خوب رو نمی‌شناختم. تعداد آدم‌هایی که از سراسر ایران می‌شناختم، هم کمیت و هم تنوعشون خیلی خیلی کمتر می‌شد. این‌همه داستان زندگی رو نمی‌خوندم و به تبع کمتر لذت می‌بردم. و اینکه جایی رو نداشتم که روزهای تماماً تاریک بهش پناهنده بشم. منِ محمدعلی رو بدون وبلاگ نمی‌تونم تصور کنم که چی بود و چی می‌شد. کجا بود و کجا می‌رفت. هویت من با اینجا تعریف گرفت و از این موضوع خیلی هم خوشحالم. که همه می‌دونیم وبلاگ چه فضای خوبی بهمون داده و چقدر دوستش داریم. حتی اگه روزی ترکش کنیم. حتی اگه براش وقت کم بیاریم. اما مطمئنم که ته دلمون دوستش داریم. 

این هم اون عکسی بود که گفته بودم :)) خیلی عشقولانه است، نه؟ :)) نگاه من به وبلاگ و وبلاگ‌نویسی و وبلاگ‌نویس‌ها، دقیقاً و دقیقاً همین‌قدر تمنا و محبت داره. 

۰۱/۰۶/۱۶
محمدعلی ‌‌

نظرات  (۱۱)

یه نگاه به آرشیوت گوشه‌ی صفحه انداختم، ما اینجا داریم پیر میشیم، پس احتمالا میتونیم بگیم رفیق روزهای جوونیمون :)

پاسخ:
آه. آره :)

دیگه تا این حد هم که نبود. بود؟ :-؟

پاسخ:
برای هرکی فرق داره قاعدتا.

"من اینجا به خودم امیدوار شدم. وبلاگ تسهیلگر زندگی واقعی من بود."

این دو جمله رو خیلی خوب تجربه کردم.

پاسخ:
چه خوب :)
۱۷ شهریور ۰۱ ، ۱۶:۰۰ مهدیار پردیس

قلبم 🥺❤️

پاسخ:
:)) 🌷

همیشه حس میکردم بخش جدایی ناپذیر زندگیمه، اما به مرور کمرنگ شد برام :)

پاسخ:
خواه و ناخواه کمرنگ می‌شه اما هنوز عزیزه برام :)

حس می‌کنم الآن باید این‌جا یه چیزی بنویسم، ولی از بین چیزهایی که توی سرم داره می‌گذره نمی‌دونم باید کدوم‌شون رو چه‌طوری بنویسم!

علی‌الحساب، درود به‌ت. (-:

پاسخ:
:)))
مخلصم. دوصد درود به خودت :)

به عنوان یک آقاگل باید بگم که من زندگی این روزهام و چیزی که هستم رو واقعاً مدیون وبلاگم. عکسی که گرفتی شرح حال منم هست. :)

 

پاسخ:
چه خوب که اینقدر حال می‌کنیم با وبلاگ :)

کامنت فاطمه صاد+

پاسخ:
جواب کامنت فاطمه صاد :دی

کاش همه آدما درک میکنن این حس عمیقمون رو وقتی که داریم در مورد وبلاگنویسی حرف میزنیم :(

پاسخ:
نکته همینه که نباید به همه آدما از وبلاگ‌نویسی گفت :دی
۲۶ شهریور ۰۱ ، ۱۶:۴۷ دُردانه ‌‌

با جوابی که به بانوچه دادی موافقم

پاسخ:
هوووم :)

توی زندگی منم وبلاگ چنین نقشی داشته. به شکل غزیبی شخصیت امروزم متاثر از وبلاگ و ماجراهایی بوده که یه سرش به وبلاگ برمی‌گرده.

پاسخ:
چه خوب. می‌فهمم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">