مُحَلّی

مُحَلّی یعنی شیرین کننده؛ نامنتظر خوشی و فاعل زندگی خویش‌...

آخرین مطالب

۳ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است

از تمام گذشته‌ام بدم میاد. حتی لحظه‌های خوبش. نمی‌دونم اسم این مرض چیه. 

محمدعلی ‌‌
۲۰ تیر ۰۳ ، ۰۱:۳۱

جیمی تحت هیچ عنوانی دیگه خواستنی نیست. نتیجه این دو هفته چنان زیبا بود که آدم حظ می‌بره از مرورش. اضطراب و تنش زیادی بهم تحمیل شد. چون خاصیت قهر نشنیدنه و نشنیدن وقتی در کنار احتمال رادیکالیزه‌تر شدن قرار می‌گیره، خطرناک می‌شه. این دو هفته بیشتر از اینکه شبیه انتخابات باشه، شبیه رفراندوم بود. جیمی‌دوست‌هایی که تا قطره آخر مشارکت داشتن و تمامشون فقط ۲۲ درصد مردم بودن. ۲۲ درصدی که چماق برداشتن و سر هر چهارراه بر سر ما فرود میارن. 

این دوهفته از حجم عقلانیتی که اکثر دوستانم به خرج دادن بارها اشکی شدم. کسانی که بازداشت سیاسی رو تجربه کرده بودن، سرکوب شده بودن، تحقیر شده بودن اما با همه این‌ها حاضر نشدن در لحظه آخر حتی به اسم و رسم، کار رو به دست یک نخاله بسپارن. 

 

چیزی که بسیار عجیب بود، این بود که چند نفری حتی با سواد دانشگاهی و مشاهده شرایط اجتماعی و حتی در یک مورد شناخت پایداریچی‌ها، باز هم سمت نخاله ایستادن. ذوب در ارزش‌ها و آرمان‌های متوهمانه از یک طرف و از طرف دیگه نداشتن سواد مالی و اقتصادی رو مقصر ماجرا می‌دونم. 

 

به عنوان کسی که سر زندگی‌اش با کسی شوخی نداره، بدون تعارف با هر کسی که به هر ترتیبی و استدلالی سمت نخاله وایستاد مرز کشیدم. اما تلاشم رو می‌کنم تا با نوشتن بیشتر درباره دو طرف مقصر این موضوع، نقش خودم رو بازی کنم. 

محمدعلی ‌‌
۱۶ تیر ۰۳ ، ۱۶:۵۸ ۰ نظر

هنوز نخوابیدم. امروز تمام نمره‌های باقیمونده اومد و کارشناسی، به‌صورت رسمی، پرونده‌اش بسته شد. هرچند که من محضم، اما برای عقب افتادن تاریخ فارغ‌التحصیلی، کارآموزی برداشتم. اما نیازی نیست که حسابش کنم. امروز لیسانس تموم شد. روزهای اول یکی بهمون گفت یک‌جوری بگذرونید که آخر چهارسال (که برای من شد پنج سال) پشیمون نباشید و بگید خوب گذروندم. من نمی‌دونم چطور گذشت. اگر کرونا نبود، به حتم دوران خوش بیشتری می‌داشت. راضی‌ام از لیسانس. درسته که دوباره باید دور بزنم و یک جای دیگری خودم رو محک بزنم. درسته که تمام زندگی‌ام دقیقاً و نه مجازاً، روی هواست و نمی‌دونم سرم رو به کجا بکوبم. درسته که پنج سال نتونستم با علم ارتباط بگیرم و علم نذاشت یا من توانایی مدیریت زمان بیشتری نداشتم که با یک حوزه تخصصی دیگه ارتباط بگیرم. همه این‌ها درست. ولی من راضی‌ام چون اگه همین امروز بمیرم، چیزی رو از دست ندادم. برام هم مهم نیست آینده چه شکلیه. ترجیح می‌دم که نبینمش.

حالا که جداً این دوره هم تموم شده، به این فکر می‌کنم که در زندگی جدی چقدر دستم بازه؟ اعتمادبه‌نفسم که مثل همیشه زیر پوسته زمین قایم شده. اما به‌هرحال، یعنی فرصتی برای بهتر شدن نیست؟ فرصتی حتی برای کسب استعدادِ نداشته؟ نمی‌دونم. تا اینجای کار احساس خوبی به خودم، روزهام، شغلم و فعالیت‌های روزمره‌ام ندارم. تمام این‌ها یک طرف و شرایط هرروزبدترازدیروز مملکت هم یک طرف. اتفاقی که تا شنبه نتیجه‌اش مشخص می‌شه، برای من یک اختلاف ۷۵ میلیونی داره در طول یک هفته آتی. عدد بزرگیه و من هنوز بلد نیستم زیر یک ماه چنین عددی رو جبران کنم. ملت قهرند و هرچقدر هم بگی نه اول به جیمی بوده و حالا وقت نه بلندتر دوم به تمامیت‌خواه‌های لجنه، گوش نمی‌دن. البته که خاصیت قهر، نشنیدنه. اما تمام اونچه که لازمه، یک هل کوچیکه برای کمتر بدبخت شدن. و چقدر غم‌انگیزه که تمام تلاش‌هامون، نه در جهت پیشرفت، که در جهت کمتر پسرفت کردنه. انگار که این سرزمین نفرین شده باشه؛ که البته خون ناحق و سکوت در برابرش، گردن‌گیر و نفس‌گیره. به‌هرصورت، احمقانه است که یک مشت لجن و نخاله در حداقلی‌ترین حالت، توانایی مدیریت بیش از پیش اکثریت رو داشته باشن. رفراندوم همینه و حالا اونی که باید جمع کنه بره، یک مشت نخاله‌اند که هر روز پرروتر و بی‌شرم‌تر از گذشته هستند. و این مسیر رو به سمت خطرناکی می‌بره. «شما هرجا ما را دیدید بزنید برای شما مبارک. هرجا ما شما را دیدیم می‌زنیم برای ما مبارک.»

محمدعلی ‌‌
۱۱ تیر ۰۳ ، ۰۵:۰۹ ۱ نظر