امروز اینجوری بود که انگار یه صفحه سفید، وسط یه کتاب درسی سنگین ببینی، وقتی فرداش امتحان هم داشته باشی :)
یه شروع عجیبوغریب با یه خواب که سفر زمانی داشت و من بار اولم بود که توی خواب زمان رو جابهجا میکردم :)) اینطوری بود که من و یکی دیگه، که انصافاً نمیدونم کی بود، رفته بودیم به آینده. و بعد یادم نیست آینده چجوری بود. فقط یادمه شلوغ و پردردسر بود. دوستش نداشتیم. کل خواب توی همون شلوغی و نامطلوبی میگذشت و کلی ماجرا که همشو یادم رفته و تنها نکتهی مطلوب توی اون شلوغی این بود که تنها نبودیم. لحظهی آخر که خواستیم برگردیم، یه حالت «آخیش، برگردیم به همون ۹۷ خوبمون»طور داشت و واقعا نمیدونم چرا ۹۷! ۹۷ چیز خاصی نبود چندان که :/ ولی برگشتیم و توی این آسانسور زمانپیما (!) چقدر حالمون خوب بود و با لبخندمون حال میکردیم! البته واقعا نمیدونم کی بود، ولی هرکی بود دمش گرم :)) تا حالا فکر نمیکردم یکی اینقدر باهام راحت و گرم بتونه بشه کلا :)) و خب، برگشتیم. رفتیم یه میز کافهایطور گرفتیم و نشستیم و توی دفترچهمون یهچیزی نوشتیم. بعد نوشتهمون رو به هم نشون دادیم و دیدیم که هردومون نوشتیم که چقدر خستهایم و چقدر خوابمون میاد! پایین نوشتهی همدیگه نوشتیم که آره، منم همینطور! و بعله! درسته! همینجا بیدار شدم :)) یعنی دقیقا توی نقطه پایان داستان خواب که کمکم میرفت که تیتراژ رو پخش کنه، منم بیدار شدم :)) خیلی هماهنگ و خوب! و بعد؟ بیدار شدم، به کلاس نچسب شیزیک به موقع رسیدم و قبلش یه کامنت جالب خوندم که خب توی پنجسالی که توی این فضام، اینقدر یهویی سابقه نداشته و مرسی واقعا! و بعد همینطور ادامه پیدا کرد. بازار خوب گذشت و ظهر فهمیدیم که تمرینات تیای شیزیک تمدید شده و کلاسش هم لغوه. بعد دیگه دیدم همهچی زیادی داره خوب جلو میره، با خودم گفتم حتماً ریاضیشیمی تاریخ رو تمدید نمیکنه و کلی هم میتوپه که چقدر تمدید کنم آخه -_- ولی باورم نمیشه :| ایمیل زد که باشه، یه هفته دیگه هم تمدید و من اینجوری بودم که چرا :)) یه پیادهروی نسبتاً خوب هم بعد مدتها رفتم و محلاتی که دوست داشتم رو دوباره دیدم و میدونی، پیادهروی چیزای زیادی رو به ذهن آدم راه میده. خلاصه همینطور خبر و حال خوب رسیده و همینطور احساس فراغت میکنم و میدونید، من عاشق این احساس فراغتم! فشردگی کارها دلگیره و ترجیح میدم با آسودگی انجامشون بدم. و خب الان میخوام دیگه نتم رو روشن نکنم که این اخبار خوب همینطور بمونن و یهو یه خبر ناجور نیاد این آرامش رو به هم بریزه :دی خداروشکر فوتبالی هم نیستم :)) تا پستی دیگر خداحافظتون :))
+ دیگه گفتم دیشب و شبهای دگر (!) اینقدر حال بدم رو نوشتم و به اشتراک گذاشتم، یه بارم بیام و حال خوبم رو بنویسم :)) هرچند که جفتش اتلاف وقتتونه و شرمندهم :)