مُحَلّی

مُحَلّی یعنی شیرین کننده؛ نامنتظر خوشی و فاعل زندگی خویش‌...

آخرین مطالب

مرا اضطراب است مر تو را

دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۵ ب.ظ

پگاه شنبه بود. تن با جان قهر کرده بود. ناز می‌کرد. آمده بود خودش را به شوفاژ کنار تختش چسبانده بود. گرما می‌ستاند و آرام در خود می‌سوخت. جان، آرام نازش را می‌خرید. نوازشش می‌کرد. قهر کرده بود تن و تن در نمی‌داد. جان می‌دانست از چه رنجیده. درد را می‌دانست. تن شک کرده بود. به همه‌چیز. هوا گرگ‌ومیش بود که جان غالب شد. تن به فرمان آمد. فریاد زندگی سر داد. گذشت. 

حالا، شباهنگام سه‌شنبه، جان نمی‌داند. هیچ نمی‌داند. ناگاه می‌راند. ناگاه می‌رنجد. ناگاه می‌خندد. ناگاه می‌گرید. ناگاه به غلط، ناگاه به درست. ناگاه خواه، ناگاه ناخواه. ناگاه. ناگاه. ناگاه. جان به تن پناه می‌برد. تن به جان می‌خزد. هر دو در شک. هر دو در ترس. هر دو در فرار. آه از این روی بی‌قرار.
۹۸/۰۹/۲۵
محمدعلی ‌‌

نظرات  (۴)

۲۶ آذر ۹۸ ، ۰۰:۰۲ مائده ‌‌‌‌‌‌‌

واقعا زیبا بود. انگار داری شعر میخونی.

پاسخ:
ممنون :)
۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۱:۲۵ هانیه ‌‌‌‌

اول یه کامنت غمگین خواستم بذارم، ولی الان باید بگم وبلاگت وارد فضای جدیدی شده و این جذابه. به جان خودم جدی می‌گم :)

پاسخ:
مگه من گفتم جدی نمیگی؟!
الحمدلله که اینطوره :) هرچند این فضای جدید، توضیح و توصیف بیش‌تری از خواننده می‌طلبه تا بتونم تحلیلش کنم واسه خودم :))
۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۷:۱۰ هانیه ‌‌‌‌

احساس کردم ممکنه به کنایه برداشت شه :))

پاسخ:
آهان :)) راست می‌گی! ولی اصلا به ذهنم نیومد! شاید چون کنایه‌های پست قبل، به شخص من بود، نه به فضای وبلاگ :) خلاصه اینکه درست برداشت کردم :))
۲۶ آذر ۹۸ ، ۲۰:۰۹ هانیه ‌‌‌‌

خداروشکر :)

پاسخ:
شکر :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">